ارسال پاسخ
تعداد بازديد 138
نويسنده پيام


ارسال‌ها : 5
عضويت: 6 /6 /1396

داستان پندآموز:فکر نکنید دیگران احمقند!

با خود گفت اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. پس رو به رعیت کرد و گفت:

داستان پندآموز:فکر نکنید دیگران احمقند!

عتیقه‌ فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه‌ای در آن آب می‌خورد.

با خود گفت اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. پس رو به رعیت کرد و گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری؛ حاضری آن را به من بفروشی؟

رعیت گفت: چند می‌خری؟

- یک درهم.

رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.

عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه قیافه خونسردی به خود گرفت و گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه‌ شود، بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی.

رعیت گفت: قربان؛ من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. آن کاسه، فروشی نیست!

دوشنبه 06 شهریور 1396 - 22:34
پيام خصوصي نقل قول اين ارسال در پاسخ تشکر گزارش اين ارسال به يک مدير
ارسال پاسخ
براي نمايش پاسخ جديد نيازي به رفرش صفحه نيست روي تازه سازي پاسخ ها کليک کنيد !
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.
پرش به انجمن :




درباره ي ما
درباره ي ما:
انجمن اختصاصی سایت بکس تیم امروز افتتاح شد اگر قصد دارید مقام بگیرید ارسالی های خود را افزایش دهید
دوستان ما
طراح استايل:آبان يار